۱۴۰۳ شنبه ۶ مرداد
ارائه ی چشم اندازی از مدارس آینده

مدارس آینده

نگاهی به تغییر و تحولات در زیر مؤلفه ‌های آموزش نشان می ‌دهد که ناگزیر باید به سمت تدوین ره نگاشت دگردیسی سیستم آموزشی برویم.


نگاهی به تغییر و تحولات در زیر مؤلفه ‌های آموزش نشان می دهد که ناگزیر باید به سمت تدوین ره نگاشت دگردیسی سیستم آموزشی برویم. در هزاره ی سوم شما اگر تنها «سخت کارکنید و قوانین بازی را رعایت کنید» تضمینی برای موفقیت نخواهید داشت. داشتن یک چارچوب کلان و رویکرد جامع که از طریق روش های مشارکتی، با حضور ذینفعان متنوع و رصد آینده ‌های بدیل شکل‌گرفته باشد ضروری است:

 

«اتخاذ یک رویکرد جامع پیشرفت مدارس به آموزگاران و مدیران مدارس اجازه می ‌دهد تا حرکت‌ های ابتکاری خود را به آن رویکرد بزرگ‌تر گره بزنند؛ یک فرهنگ تغییر ایجاد کنند و از پروژه‌ های خُردِ پراکنده و یا مدِ روز پیروی نکنند» (گلن و همکاران، 2004، ص441-442).
پیشنهاد های زیر در این راستا می‌ توانند مفید و مؤثر باشند:
«اگر عصر صنعتی بر پشت انسان‌ ها ساخته شد و عصر اطلاعات با اتکا به نیمکره‌ ی چپ انسان ‌ها، عصر مفهومی با اتکا به نیمکره ‌ی راست آن ‌ها در حال ساخته ‌شدن است. ما از جامعه ‌ی دهقان ‌ها به جامعه ‌ی کارگران کارخانه و سپس کارگران دانش تبدیل‌شده ‌ایم؛ و اکنون بازهم در حال پیشرفت و [دگردیسی] هستیم—به جامعه ‌ی آفرینندگان، همدلان، الگو شناسان و معنا سازان» (پینک، 2005).
یکی از تقسیم بندی های جالب از قابلیت ‌های مطلوب هزاره‌ ی سوم، دو فرا-مهارت «مفهوم رفیع» و «تماس عالی» هستند (پینک، 2005). «مفهوم رفیع» شامل به دست آوردن قابلیت برای تشخیص الگوها و فرصت‌ ها، خلق زیبایی حسی و هنری، ایجاد روایت ‌های دلپسند و تلفیق ایده های به‌ظاهر متضاد برای خلق بدیع است. «تماس عالی، توانایی همدلی با دیگران، درک ظرایف روابط انسانی، یافتن شادی در خود و ایجاد آن دیگران و عبور از روزمرگی در جستجوی هدف و معنا است». رشد و پرورش چنین توانمندی‌هایِ پویایی بایستی در کانون توجه هر آموزش معطوف به آینده قرار بگیرد.
برون ‌سپاری نوآوری و متنوع سازی گونه های مدارس: پرسشی که میلتون فریدمن (1955) حدود 65 سال پیش درباره‌ی نقش دولت در «ملی سازی» آموزش مطرح می‌کند، اکنون با توجه به تغییرات گسترده‌ ی روش ‌های آموزشی و به چالش کشیده شدن انحصار مدارس نه به دلیل برهان‌ های نئولیبرالی که فریدمن اقامه می کرد بلکه از منظری بدیع حائز اهمیت می ‌شود: برنامه های آموزشی دولتی، مرکزگرا و محافظه کارانه توانایی تطبیق پذیری با نرخ تغییرات اجتماعی و فناورانه را ندارد. اگر فناوری را به‌عنوان مهم ‌ترین پیشران تغییرات در طول نیم‌قرن گذشته در نظر بگیریم، در میان واژگان گفتمان فناوری «تخریب خلاق» و نوآوری است. گفتمان دولت اما مبتنی بر حفظ شرایط موجود، سلسله‌ مراتب قدرت و تخریب گریزی است. دولت همانند سازمان‌ هایی که در فاز اشباع از چرخه ‌ی عمر خود هستند اگرچه در انجام کارهای روزمره، مکانیکی و مبتنی بر توانمندی ‌های کانونی فعلی متبحر است، در تعیین «قصدمندی راهبردی» و «کشش راهبردی» و پیاده سازی استلزامات آن ناتوان است. می ‌توان برون سپاری نوآوری را به‌عنوان یکی از راه‌حل ‌های این فقدان مدنظر قرارداد؛ البته این پیشنهاد به معنای حرکت به سمت مدل بازاری از آموزش و رشد سریع مدارس غیرانتفاعی که کمابیش خط مشی اصلی در دهه‌ ی اخیر بوده، نیست. دانشگاه ها، سازمان های مردم‌ نهاد و شخصیت های نوآور با کمک های دولتی باید «نمونه های اولیه» از مدارس آینده را تأسیس کنند. ساخت نمونه ‌ی اولیه فرمی از مدیریت «بازنمایی مادیِ آینده» است که صاحبان آینده به مدد آن ‌ها تصویرپردازی کرده و آینده را شکل می‌ دهند. در فراگرد ساخت نمونه‌ ی اولیه در فضای ممکنات میان «مرسوم» و «متعالی»، به پیشران و «بُرداری» جدید مجهز می ‌شوید که شاید بتوان آن را «بُردارِ شدن» نامید. نمونه‌ سازی نه‌تنها یک آزمایش مادی صرف نیست بلکه یک فرآیند ساخت معنا از طریق «نقضِ» «نظم اجتماعی موقعیت» و دوباره‌ سازی آن است (ویکیلی، 2010) .
تأسیس سامانه ی پایش و پویش محیطی: موضوع کلیدی دیگر نحوه سهم ‌بری آینده و گذشته در طراحی دگردیسی سیستم آموزشی است. اگر تدوین برنامه‌ های آموزشی بلندمدت به مدد انگاره ‌های گذشته محور انجام شود و به روندهای موجود، پدیده ‌های نوظهور، نشانک ‌های ضعیف و سناریوها که به برخی از آن ها در این مقاله اشاره شد توجه نشود، برنامه تدوین‌شده دستورالعمل هزیمت سیستم آموزشی خواهد بود. رصد مستمر تغییرات نسلی، فرهنگی، فناورانه، اجتماعی و اقتصادی، توجه به سناریوهای بدیل و طراحی میان‌ رشته ‌ای راهکارها بایستی به جزء جدائی ناپذیر برنامه های بلندمدت در حوزه آموزش تبدیل شود. در ایالات ‌متحده آمریکا علاوه بر تلاش های دولت برای رصد تغییرات، تعداد زیادی از 1777 اندیشکده فعال در حوزه های گوناگون با انتشار گزارش های سالانه، فصلی و موضوعی به‌عنوان پایانه هایِ رصد آینده فعالیت می کنند. در حوزهی تعلیم تربیت نیز نیازمند تأسیس رصدخانه و پویشِ سامانمند تغییرات در حوزه های گوناگون هستیم. اگر به صداهای بلند امروز و نجواهای آرام آینده گوش فرا ندهیم، تدوین برنامه‌ های تغییر سیستم آموزشی میسر نمی ‌شود.

در این یادداشت کوتاه چشم اندازی اولیه از مدارس آینده ارایه می شود. برای مطالعه ی بیشتر می توانید به این مقاله رجوع کنید.

«ما اگر به ‌نوعی از آموزش که اکنون در دسترس است چنگ بزنیم، از تصور انواع دیگر آموزش بازمی ‌مانیم. ما به مقداری تخیل، به اندکی خیال و به روش ‌های جدید اندیشیدن... نیازمندیم» (هدلی بر، 2006).

«مدرسه ‌ی پرتفلیو»: الگویِ مدارس آینده: مدرسه پرتفلیو یک «خانه یِ نمادین»، یک «کارگاه ساخت خلاق» و یک «موسسه خودت انجام بده» است. در این «کارستان» میان رشته ای خبری از کلاس ‌های همسالان، کلاس فیزیک یا شیمی و تست ‌های استاندارد نیست؛ تمامی فعالیت ‌ها به‌صورت گروهی، پروژه محور و میان رشته ‌ای انجام می‌ شود و دستاورد شرکت‌کنندگان همانند یک معمار، سبد پروژه‌ ها و طراحی های آن‌ هاست. تلفیق «گفتگومحورِ» تجربه ‌هایِ درون کلاسی، برون کلاسی و فعالیت هایِ برخط، مرزهای تصنعی میان خانه و مدرسه، مدرسه و شهر، مربی و آموزنده و دانستن و انجام دادن را کمرنگ می کند؛ در چنین نگاهی، معلم بیشتر یک مشاور و تسهیل گر است و نه یک دانای کل (هاپکینز و رینولدز، 2001). دریکی از بند های سند تغییر و تحول آموزش دانمارک می‌ خوانیم: «در هر سطحی و در هر موضوعی، دانش آموز و آموزگار بایستی به‌طور مستمر برای تعیین اهداف همکاری کنند... انتخاب موضوعات و روش های مورداستفاده باید تا حد امکان در یک فرایند مشارکتی تعیین شوند» (پاش، 1996، ص10). استفاده از کارهای گروهی، داستان ‌گویی، استفاده از بازی ‌های آنلاین و آفلاین، کاربازی و عکس‌برداری و فیلم‌برداری به‌عنوان تاکتیک ‌های تدریس استفاده می شود (شاتو و اروین، 2016). برای مثال کارگاه شورای موجودات با این رویکرد توسط دانشگاه اصفهان برای مدارس انجام‌شده است.

تعادل میان برنامه ‌هایِ کلان و عوامل زمینه ‌ای: نکته‌ی مهم دیگر در بازطراحی سیستم آموزشی توجه به عوامل زمینه ‌ای است؛ میزان کارایی فعلی مدرسه، شرایط اجتماعی-اقتصادی، عوامل مؤثر بر آموزش و یادگیری، نوع مدیریت مدارس، شهری و یا روستایی بودن آن ‌ها و رده‌ی سنی دانش آموزان بایستی در تدوین برنامه‌ های بلندمدت و جامع لحاظ شود (هاپکینز و رینولدز، 2001).

میان ‌رشته ‌ای و قابلیت محور بودن تعلیم و تربیت و تمرکز بر نیمکره‌ ی راست: مسئله‌ ی عمده هزاره سوم نه «یادگیری» بلکه «عبور از آموزه ‌های قبلی» است؛ نظریه ‌های یادگیری و طراحی برنامه درسی بایستی به سمت فهمِ ظرفیت بداهه و نحوه‌ی آموزش فرا-مهارت ها یا «ویژگی ‌های پویایِ» موردنیاز قرن 21 به نسل آینده پیش بروند:

منابع:

 ذاکری, ع., & طاهری دمنه, م. (2020). مطالعه‌ای آینده‌پژوهانه در ابعاد مختلف آموزش؛ ارائة چشم‌اندازی از مدرسة میان‌رشته‌ای آینده. رویکردهای نوین آموزشی, 15(1), 133-156. https://doi.org/10.22108/nea.2020.122274.1455

Glennan, T. K., Bodilly, S. J., Galegher, J., & Kerr, K. A. (2000). Expanding the reach of education reforms: Perspectives from leaders in the scale-up of educational interventions: Rand Corporation
Beare, Hedley. How We Envisage Schooling in the 21st Century: Applying the New'imaginary'. London: Specialist Schools and Academies Trust, 2006.
Hopkins, D., & Reynolds, D. (2001). The past, present and future of school improvement: Towards the third age. British Educational Research Journal, 27(4), 459-475.
Posch, P. (1996). Curriculum change and school development. Environmental Education Research, 2(3), 347-362.
Shatto, B., & Erwin, K. (2016). Moving on from millennials: Preparing for generation Z. The Journal of Continuing Education in Nursing, 47(6), 253-254
Pink, D. H. (2007). Revenge of the right brain. PUBLIC MANAGEMENT-LAWRENCE THEN WASHINGTON-,
تاریخ:
1402/02/20
تعداد بازدید:
227
منبع:
دانشگاه اصفهان
آدرس: اصفهان - خیابان هزار جریب - دانشگاه اصفهان -سازمان مرکزی- طبقه اول- اندیشکده آینده پژوهی دانشگاه اصفهان 
تلفن: 03137934414 
پست الکترونیک: a.zackery@ast.ui.ac.ir
 
Powered by DorsaPortal