نگاهی به تغییر و تحولات در زیر مؤلفه های آموزش نشان می دهد که ناگزیر باید به سمت تدوین ره نگاشت دگردیسی سیستم آموزشی برویم. در هزاره ی سوم شما اگر تنها «سخت کارکنید و قوانین بازی را رعایت کنید» تضمینی برای موفقیت نخواهید داشت. داشتن یک چارچوب کلان و رویکرد جامع که از طریق روش های مشارکتی، با حضور ذینفعان متنوع و رصد آینده های بدیل شکلگرفته باشد ضروری است:
در این یادداشت کوتاه چشم اندازی اولیه از مدارس آینده ارایه می شود. برای مطالعه ی بیشتر می توانید به این مقاله رجوع کنید.
«ما اگر به نوعی از آموزش که اکنون در دسترس است چنگ بزنیم، از تصور انواع دیگر آموزش بازمی مانیم. ما به مقداری تخیل، به اندکی خیال و به روش های جدید اندیشیدن... نیازمندیم» (هدلی بر، 2006).
«مدرسه ی پرتفلیو»: الگویِ مدارس آینده: مدرسه پرتفلیو یک «خانه یِ نمادین»، یک «کارگاه ساخت خلاق» و یک «موسسه خودت انجام بده» است. در این «کارستان» میان رشته ای خبری از کلاس های همسالان، کلاس فیزیک یا شیمی و تست های استاندارد نیست؛ تمامی فعالیت ها بهصورت گروهی، پروژه محور و میان رشته ای انجام می شود و دستاورد شرکتکنندگان همانند یک معمار، سبد پروژه ها و طراحی های آن هاست. تلفیق «گفتگومحورِ» تجربه هایِ درون کلاسی، برون کلاسی و فعالیت هایِ برخط، مرزهای تصنعی میان خانه و مدرسه، مدرسه و شهر، مربی و آموزنده و دانستن و انجام دادن را کمرنگ می کند؛ در چنین نگاهی، معلم بیشتر یک مشاور و تسهیل گر است و نه یک دانای کل (هاپکینز و رینولدز، 2001). دریکی از بند های سند تغییر و تحول آموزش دانمارک می خوانیم: «در هر سطحی و در هر موضوعی، دانش آموز و آموزگار بایستی بهطور مستمر برای تعیین اهداف همکاری کنند... انتخاب موضوعات و روش های مورداستفاده باید تا حد امکان در یک فرایند مشارکتی تعیین شوند» (پاش، 1996، ص10). استفاده از کارهای گروهی، داستان گویی، استفاده از بازی های آنلاین و آفلاین، کاربازی و عکسبرداری و فیلمبرداری بهعنوان تاکتیک های تدریس استفاده می شود (شاتو و اروین، 2016). برای مثال کارگاه شورای موجودات با این رویکرد توسط دانشگاه اصفهان برای مدارس انجامشده است.
تعادل میان برنامه هایِ کلان و عوامل زمینه ای: نکتهی مهم دیگر در بازطراحی سیستم آموزشی توجه به عوامل زمینه ای است؛ میزان کارایی فعلی مدرسه، شرایط اجتماعی-اقتصادی، عوامل مؤثر بر آموزش و یادگیری، نوع مدیریت مدارس، شهری و یا روستایی بودن آن ها و ردهی سنی دانش آموزان بایستی در تدوین برنامه های بلندمدت و جامع لحاظ شود (هاپکینز و رینولدز، 2001).
میان رشته ای و قابلیت محور بودن تعلیم و تربیت و تمرکز بر نیمکره ی راست: مسئله ی عمده هزاره سوم نه «یادگیری» بلکه «عبور از آموزه های قبلی» است؛ نظریه های یادگیری و طراحی برنامه درسی بایستی به سمت فهمِ ظرفیت بداهه و نحوهی آموزش فرا-مهارت ها یا «ویژگی های پویایِ» موردنیاز قرن 21 به نسل آینده پیش بروند: «اگر عصر صنعتی بر پشت انسان ها ساخته شد و عصر اطلاعات با اتکا به نیمکره ی چپ انسان ها، عصر مفهومی با اتکا به نیمکره ی راست آن ها در حال ساخته شدن است. ما از جامعه ی دهقان ها به جامعه ی کارگران کارخانه و سپس کارگران دانش تبدیلشده ایم؛ و اکنون بازهم در حال پیشرفت و [دگردیسی] هستیم—به جامعه ی آفرینندگان، همدلان، الگو شناسان و معنا سازان» (پینک، 2005). یکی از تقسیم بندی های جالب از قابلیت های مطلوب هزاره ی سوم، دو فرا-مهارت «مفهوم رفیع» و «تماس عالی» هستند (پینک، 2005). «مفهوم رفیع» شامل به دست آوردن قابلیت برای تشخیص الگوها و فرصت ها، خلق زیبایی حسی و هنری، ایجاد روایت های دلپسند و تلفیق ایده های بهظاهر متضاد برای خلق بدیع است. «تماس عالی، توانایی همدلی با دیگران، درک ظرایف روابط انسانی، یافتن شادی در خود و ایجاد آن دیگران و عبور از روزمرگی در جستجوی هدف و معنا است». رشد و پرورش چنین توانمندی ¬هایِ پویایی بایستی در کانون توجه هر آموزش معطوف به آینده قرار بگیرد.
منابع:
ذاکری, ع., & طاهری دمنه, م. (2020). مطالعهای آیندهپژوهانه در ابعاد مختلف آموزش؛ ارائة چشماندازی از مدرسة میانرشتهای آینده. رویکردهای نوین آموزشی, 15(1), 133-156. https://doi.org/10.22108/nea.2020.122274.1455